تعجبم از اين جهت بود كه چرا امروزه اقتصاد حرف اول همه مردم شده و تمام زندگي افراد را درگير خود كرده است. كم و كيف ارتباطات، مهمانيها، جشنها و... به مقدار دارايي مرتبط و بر مبناي اقتصاد سنجيده ميشود. حتي چه بسيار اختلافات و قتلهايي كه به خاطر پول است و صفحات جرايد نشريات كشور را پر ميكند. اهميت دارايي به قدري زياد شده كه حرف اول در هر موضوعي شده و به عنوان محور اصلي در انجام هر امري قرار گرفته است.
گرفتار در چنگال ماديگرايي
تصور برخى اين گونه است كه براى حل مسائل و مشكلات زندگى بايد به اسباب مادى آن روى آورد و همين براى رهايي از چنگ گرفتاريها كفايت مىكند. اين گروه به دنبال پول براى رفع نيازها، پارتى براى گشودن گرهها و از اين قبيل راهحلها هستند. در نظر اين دست از افراد فرقي ندارد كه دستيابي به سرمايه از چه راهي باشد و چه هزينهاي بابت آن بايد متحمل شوند. منظور از هزينه پول نيست، بار رواني و مشكلاتي است كه معمولاً در پي اين روشهاي نامعقول و نادرست وجود دارد كه بعضاً آنقدر بسيار است كه خود به عنوان يك مسئله و مشكل، زندگي فردي و اجتماعي افراد را تحت تأثير قرار داده و ناكامي و نارضايتي به ارمغان ميآورد كه ديگر مزه آرامش را نميچشند.
آنها براي رفع گرفتاري خود و رسيدن به آرامش راهي را انتخاب ميكنند كه نه تنها آرامش در آن نيست بلكه بر فشار رواني آنها نيز ميافزايد. به عنوان مثال يكي از اختلافات بين پدر يا مادر با فرزندان يا فرزندان با هم، موضوع ارث است. حاضرند ارتباط پدر، فرزندي يا مادر ،فرزندي و در اغلب موارد ارتباط برادرانه خود را خراب كنند ولي به سهم خود يا كمي بيشتر از آن برسند. يعني يكي از منابع آرامش رواني كه ارتباط با اعضاي خانواده و در كنار همديگر بودن هست را به سادگي از بين ميبرند، بعد با پولي كه به دست آوردهاند به دنبال حل مسائل و مشكلات ميروند!
به راحتي ميتوان گفت كه آنها براي حل مشكلات كوچك زندگي، چالهاي براي خود درست ميكنند كه هيچگاه پر نميشود. آن وقت ميبينيم كه شخص همه چيز دارد، پول دارد ولي از آرامش رواني خوبي برخوردار نيست و احساس رضايتمندياش از زندگي به حداقل ممكن رسيده است. اين گونه ميشود كه پولي كه قرار بود آسوده خاطر بودن را به همراه بياورد، همان قدري هم كه وجود داشت را از بين ميبرد.
سايه سرد پول بر سر روابط عاطفي اعضاي خانواده
ارتباط پدر و مادر با فرزند از نوع ارتباطهايي است كه عشق در آن درونمايه بسياري از داستانهاي واقعي و افسانهاي است. عاطفه مادر نسبت به فرزند و فرزند نسبت به مادر از نوع علاقههايي است كه هيچ وقت از بين نميرود تا جايي كه تصوير فرزند در كنار مادر يا در آغوش گرفتن فرزند توسط مادر از تصاوير عاشقانه روزگار محسوب ميشود و نماد مهر و محبت در هر عصري بوده است. حتي امروزه يكي از ميادين شهرها به عنوان ميدان مادر نامگذاري شده كه در آن مجسمهاي از مادري كه فرزند خود را در آغوش كشيده است ديده ميشود.
اين احساس محبت و دوست داشتن در اين ارتباط به حدي است كه حتي از مجسمه سنگي و فلزي هم اين مفهوم القا ميشود. اما زماني كه بر اين ارتباط پر از عشق و محبت پول رخنه ميكند، صداي بيمهريها و اختلافها سر به فلك ميكشد و به خاطر حتي رقمهاي ناچيز رابطه پر ز مهر چندين ساله نابود و گاه به سوءقصد به عزيزترين شخص يعني مادر يا پدر يا برادر
هم ختم ميشود كه بعضاً در صفحات حوادث شاهد اين قبيل اخبار هستيم.
آسيب رخنه ماديات در سبك زندگي و ارتباطات امروزي تا جايي پيش رفته است كه به جرئت ميتوان گفت يكي از عوامل اختلاف و ناراحتي در خانوادههاي امروز و ارتباطات اعضاي خانواده با هم، موضوعات اقتصادي است.
كار براي زندگي يا زندگي براي كار؟
اين موضوع رخنه بيش از حد اقتصاد در خانواده و تأثير آن بر آرامش افراد در مورد ميزان اشتغال افراد و نحوه ارتباط آنها با اعضاي خانواده هم مطرح است. بالاخره يكى از راههاى كسب آرامش، تأمين بودن نيازها و عدمنگرانى براى به دست آوردن روزى به وسيله كار است. بسيار ميبينيم كه پدر خانواده از صبح تا شب مشغول كار است و از اين سو به آن سو ميدود كه پولي دربياورد و آرامش را در زندگي خود حفظ يا بيشتر كند. ولي غافل از اين كه صرف وجود او در خانه و نحوه ارتباطش با اعضاي خانواده كه بايد بر اساس خوشرويي و مهرباني باشد، بيشتر به احساس رضايتمندي اعضاي خانواده و سلامت رواني آنها كمك ميكند.
هستند افرادي كه بعد از يك روز كاري شايد پول را به همراه خود به منزل بياورند ولي آرامشي به همراه خود ندارند. خستگياي كه در طول روز آنها را آزرده كرده ديگر برايشان حالي براي نشان دادن رفتار خوش نگذاشته و همين نوع ارتباطشان با اعضاي خانواده خود يك مشكل است كه آرامش آنها را از بين ميبرد. شخص براي دستيابي به زندگي بهتر از صبح زحمت كشيده و به هر سو دويده، ولي غافل از اين است كه پول تمام آسايش زندگي نيست و آرامش زندگي فقط با پول به دست نميآيد.
چه بسيار زوجين و فرزنداني كه آرزويشان اين است كه اين مقدار سرمايهاي را كه دارند، نداشته باشند ولي شبي را با ارتباط همراه با احترام و مهرباني با همسر يا پدرشان سپري كنند و محفل انس و گفتوگويي مهرانگيز با هم داشته باشند.
افراد كار ميكنند براي دستيابي به آرامش، غافل از اينكه چون آرامش را در اقتصاد خلاصه كرده و آن را محور قرار دادهاند، زندگيشان در حال سردي و نابودي است و حتي ذرهاي از شيرين كامي را هم به دست نميآورند. انگار همه فراموش كردهاند كه خوشخلقي و لطف ورزيدن، كيمياي محبت و روزي است. چه خوب است به مفهوم روزيدهنده بودن خداوند بيشتر فكر و باور كنيم كه خداي مهربان به هر جنبدهاي رزق ميدهد.
اقتصاد همه آرامش زندگي نيست
نگاه ما به مقوله اقتصاد در زندگي بايد تغيير كند. اقتصاد تمام آرامش نيست و حتي در برخي مواقع ميتوان گفت مايه آرامش هم نيست بلكه خود عاملي براي سلب احساس رضايتمندي و ايجاد ناكامي در زندگي ميشود. اگر آن مقدار كه اقتصاد در خانواده مهم شمرده شده، گفتوگو و در كنار هم بودن و توجه به نيازهاي رواني و عاطفي مورد توجه قرار گيرد، بيشك ميزان اختلافات و سردي رابطهها در خانوادهها از اين مقداري كه هست، كمتر ميشود و ديگر افراد درگير افكار مزاحم و مرور ناراحتيهاي خود از ديگران نميشوند.
اين را بايد باور كنيم كه انسان تنها، احساس خلل مىكند، احساس دردآورى كه هيچ چيز حتى ثروت و هر چيز ديگري آن را پر نمىكند. محور سبك زندگي بايد رفع اين تنهايي و برطرف كردن نياز عاطفي اعضاي خانواده باشد كه افراد احساس شيرينكامي كنند. نوع رفتار ما در موضوعات مختلف بايد به نحوي باشد كه آرامش خانواده كه هدف اصلي از ايجاد اين نهاد با ارزش است، حفظ شود. شغل، پول و اقتصاد همه بايد در خدمت اين مهم باشند وگرنه ارزشي ندارند./روزنامه جوان